مهارت آموزی
دوچرخهسواری را چگونه آموختید؟
برای یادگیری دوچرخهسواری، چه اقداماتی انجام دادید؟
آیا به آموزشها اکتفا کردید؟
همه ما این تجربه را داریم که با سوار شدن بر دوچرخه، رکاب زدن و یا حتی شاید چند بار زمین خوردن، دوچرخهسواری را یادگرفتهایم.
حتما تاکنون کتابهای زیادی خواندهاید و یا کلاسها ودورههای متفاوتی را گذراندهاید؛ کدامیک از آنها، اکنون در زندگی شما تاثیرگذار هستند؟
با مرور دورهها و آموزشهایی که گذراندهاید، با مواردی روبرو میشوید که هنوز هم همراه شما هستند و در زندگی به کارتان میآیند. هر کدام از این آموزهها را که بیشتر به کار بردهاید، اکنون در آنها مهارتتر هستید؛ تا جاییکه برخی از آنها به «ابراز طبیعی» شما تبدیل شدهاند و حتی بدون فکر کردن انجامشان میدهید. (مانند دوچرخهسواری)
تحقیقات نشان میدهد که ۷۰ درصد یادگیری ما از خودمان، ۲۰ درصد از حضور کوچ، منتور، مشاور و… و تنها ۱۰ درصد از آموزش و دوره و مطالعه و روشهای مشابه ناشی میشود.
بر اساس همین تحقیقات، کانون یادگیری فردا در کارگاههای مهارتآموزی خود رویکرد «خدا» (خود، دیگری، استاد) را ابداع نموده تا فضایی ایجاد شود که فراگیر (خود) در محوریت یادگیری قرار گیرد و تسهیلگر (استاد) و دیگر فراگیران (دیگری) نیز این سه ضلع یادگیری را تکمیل کنند تا تغییر در رفتار که هدف نهایی یادگیری است، اتفاق افتد. بدین ترتیب مدرس به تسهیلگر تغییر نقش میدهد و گوینده مطلق نیست و ابزارهایی مانند گفتگو، پرسشگری و بازخورد دادن و همچنین بازیهای خاص طراحی شده، فیلم و انیمیشنهای انتخابشده، یادگیری از خود و دیگری را تسهیل میکند.