کدام راه، خواب یا کار؟ کوچینگ و آگاهی بخشی
از لذتهای فرایند کوچینگ یادگیری مستمری است که در عمق جلسات نهفته است. یک کوچ همواره در حال یادگیری است؛ این یادگیری به واسطهی یکتا بودن هر مراجع و دیدگاههای او، شکل گرفته و رنگ و بوی خاصی هم دارد.
در موارد متعدد، مراجع با مشکل یا مسالهای وارد جلسه میشود که از دید او غیر قابل حل است. یکی از مراجعانم، در هفتههای اخیر یک جوان تحصیلکردهی ۲۸ ساله بود که وارد جلسه شده و گفت که میخواهد صبحها زود بلند شود. او هر روز ساعت ۷ بیدار میشود و تا حدود ساعت ۹ در رختخواب میماند و به صورت طبیعی بسیار دیر به سر کار میرسد.
در محل کار، نقش بسیار کلیدی و تعیینکنندهای دارد و به همین دلیل به او یک ساعت اجازهی دیرکرد در ورود دادهاند اما او حتی از آن ساعت هم دیرتر میرسد. هدف او از جلسه، بیرون آمدن از رختخواب است.
یک رهیار (کوچ) با کنجکاوی به دنبال افزایش آگاهی خود از هدف و صورت مساله و البته افزایش آگاهی مراجع است. این مراجع باهوش و جوان، مانند سایر مراجعان، در ابتدای جلسه میگوید که همه کار کرده و در واقع پیغامی که میدهد این است که تمام تلاشش بینتیجه بوده است. او برنامهی سالانه و حتی ماهانه دارد و اهداف خود را هر سال محقق میکند، با این پیشینهی محکم و قدرتمند با ذهنی پویا و هدفمند، چه چیزی در نقش مانع محدودکنندهی او عمل میکند؟
آگاهی پیش از جلسه، متمرکز بر نتایج و خروجیهاست. این نوع آگاهی از جنس واقعیتهای تکراری روزمره است که بارها در ذهن ما میچرخد و چه بسا فضای ذهن را هم غبارآلود میکند. برای همین ذهن، عموماً در یافتن راه حل جدید و اجرایی دچار قفلشدگی است. ذهن مراجع با یک برچسب یا عنوان یا طبقهبندی، نتیجه را توجیه میکند. من تنبل هستم، پس صبحها دیر از رختخواب بیرون میآیم! ذهن در پاسخ به بخش دوم این جمله، با عنوان تنبلی، مساله را توجیه کرده و در این میان آگاهی بیشتری وجود ندارد. ضمن اینکه تکرار روزانهی این تجربهی تلخ و عدم موفقیت، بار واقعیت موجود را سنگین و سنگینتر میکند.
این آگاهیهای ناکارآمد برای همهی ما اتفاق افتاده و میافتد، حدود نه سال پیش برای اولین بار با آزمون MBTI مواجه شدم. نتیجهی تست برای فردی مانند من بسیار هیجانانگیز بود. “چه” بودن من را شرح میداد و من فهمیدم که چه رفتارهایی دارم و “چگونه” عمل میکنم که البته قابل مشاهده هم بود اما به شفاف شدن مساله کمک زیادی کرد. گرچه این آگاهی فاقد عمق و کارکرد لازم برای من بود. در تفکر رهیاری (کوچینگی) چرا، چگونه و چه، هیچ اثری از “چرا” نبود. من همچنان با نتایجی که آنها را نمیخواستم زندگی میکردم.
این نوع آگاهیها، برای مراجع، نیز سودی نخواهد داشت. آگاهی مورد نیاز برای تغییر، آگاهی از فرایندی است که درون مغز و درون ذهن ما اتفاق میافتد. چرا من بیدار میشوم اما بلند نمیشوم؟ چرا میخواهم بلند شوم؟ اگر نتیجه تا این حد برای من حیاتی و مطلوب است، پس چرا کار نمیکند؟ اگر بخواهم نتیجه را جذب کنم، چگونه محقق خواهد شد؟ توجه عمیق به فرایند و اتفاقهای درون آن، آگاهیبخش است و تمرکز ذهن را از روی نتایج گذشته برمیدارد. این آگاهی سبب ایجاد بینش و دیدگاه جدید میشود و مساله از این دیدگاه جدید هم قابل بررسی و هم قابل حل است.
کوچپذیر بودن مراجع نیز به معنای علاقمند بودن به تغییر و آماده بودن برای تغییر، در فرایند رهیاری (کوچینگ) به چالش کشیده میشود. هر چه او نتیجه را بیشتر بخواهد، میتواند عمیقتر شده و با آگاهی متمرکز بر دیدگاه جدید، راه حل کاراتری را در درون خود کشف کند و به همین نسبت پایبندی و تمایل او برای اجرا نیز بیشتر خواهد بود. همچنین تمایل مراجع، خصوصاً در زمان متوقف ماندن جلسه، او را مشتاق و درگیر و در مشارکت بالا نگه میدارد.
مراجع به نتایج دلخواه خود به روش منحصر به فرد خودش رسید و آنچه در درون خود یافت، به حدی به او انرژی داد که آن شب تا صبح مشغول به کار بود!
او با آگاهی جدیدش در نهایت رختِ کارش را بر رختِ خوابش ترجیح داد.
افشین محمد
رهیار مدیران اجرایی
فایل pdf: کدام راه؛ خواب یا کار؟
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.