یادگیری از خود

اصالت تجربه

انسان ها با شیوه های متفاوتی یاد میگیرند و هر کس ممکن است شیوه ی یادگیری منحصر به فرد خودش را داشته باشد یکی از شیوه های یادگیری، یادگیری از خود یا یادگیری تجربی است. ما معتقدیم که یک تجربه ناموفق بسیار ارزشمند‌تر از بی‌تجربگی است. قدم اول در یادگیری از خود؛ در بستر و شرایط موجود، ورود به فضای ترسناک و سرشار از ابهام تجربه جدید است. مغز ما از این فضای جدید ناخرسند است زیرا لازم است مسیرهای عصبی جدید بسازد و با سطح انرژی بالا، ورودی‌ها و اقدامات را تحلیل کند. احتمال دارد با حس ناخوشایند بی‌کفایتی یا نابلدی مواجه شویم که این مسأله ما را بیش از پیش هراسان و مضطرب می‌کند. در این مرحله مقاومت ذهن برای اقدام بسیار طبیعی است و به همین سبب ذهن در ایجاد و یافتن انواع بهانه‌های واقعی و موهوم، خلاقیت بسیاری از خود نشان می‌دهد.

جسارت خلق یک تجربه جدید به اندازه رسیدن به آنچه هدف غایی و نهایی ماست، ارزش دارد؛ زیرا اگر آن یک قدم اول را برنداریم، هیچ راه جدیدی خلق نمی‌شود.

 مثال هایی برای یادگیری از خود

حال بیایید این مفهوم انتزاعی را وارد بسترهای مختلف کنیم. فرض کنید فرزند شما برای اولین بار در حال تلاش برای راه رفتن است و ناگهان زمین می‌خورد. شما از این تجربه شکست ناخرسند می‌شوید و تلاش می‌کنید او دیگر شکستی را در این زمینه تجربه نکند و مانع راه رفتن او می‌شوید، چرا که تکرار دوباره تجربه ممکن است به افتادن مجدد ختم شود که امری طبیعی و بدیهی است.

زمین خوردن، برای یادگیری راه رفتن، طبیعی و امری ناگزیر است. خوشبختانه امکان متوقف کردن فرزند نوپا برای شما وجود ندارد، ضمن آن‌که عدم موفقیت یک کودک برای پدر و مادر امری ناخوشایند است.

اگر والدین از به زمین افتادن فرزندان خود ترس داشته باشند، سرعت یادگیری او را مختل و کُند می‌کنند. هرچند که آنها بهانه خوبی هم در دست دارند از جمله این‌که امکان دارد بچه آسیبی ببیند و هنوز آماده راه رفتن نیست. یادگیری از خود همیشه راه سریع‌تر و کارآمدتری است، موضوع اصلی تعداد شکست‌ها و زمین خوردن‌ها نیست، بلکه مهم‌تر فراهم کردن بستری برای آسیب کمتر و تشویق متناسب برای یادگیری سریع‌تر می‌باشد.

این تصور که می‌توان با بیان یک تجربه، یادگیری را در دیگران سرعت بخشید یک خطای شناختی ذهن است و چون بیان کردن و توصیه کردن، مغز را غرق در لذت می‌کند؛ مغز ما به اشتباه ارزش زیادی برای سخنرانی کردن‌هایمان قائل می‌گردد که این نیز منجر به یک خطای شخصی و شناختی می‌گردد.

تسهیل‌گری فرآیندی است که نتایج فرای تصوری در این میان دارد. مانند پدر و مادری که فضا را امن می‌کنند و فرزند نوپا را به حرکت بیشتر تشویق می‌کنند و او را آزاد می‌گذارند که با سرعت ایده‌آل خود بیاموزد و پیش برود.

در بسترهای دیگر نیز این امر صادق است. اگر کارمند شما به مسأله‌ای وارد نیست یا چیزی را بلد نیست، گفتن شما در اکثر مواقع بی‌فایده است، دست کم تا زمانی که او دارای تجربه‌ای شخصی نباشد، حتی در صورت تمایل هم یادگیری زیادی از بیان و توصیه شما نخواهد داشت. او بیشتر از آنچه از شما بیاموزد از خودش یاد می‌گیرد و بیشتر فضایی برای تجربه کردن و تسهیل‌گری نیاز دارد، نه یک والد منتقد که او را زیر ذره‌بین بگیرد و مدام خطاهای او را یادآوری کند و حس بی‌کفایتی به او منتقل کند.

پذیرش این موضوع که چه بسا کارمندی بی‌تجربه در صورت ایجاد بستر مناسب، کاری را بسیار هوشمندانه‌تر و موفق‌تر از مدیر یا افراد باتجربه‌تر انجام دهد، نیاز به ایجاد ذهنیتی رو به رشد و گشودگی بالا دارد. مسأله اینجا خاموش کردن پیش‌فرض‌های محدودکننده و ناخوشایندی است که بر روی او فشاری نامرئی وارد می‌کند و اشتیاق و حس کفایت و خودمختاری او را از بین می‌برد.

گاهی یک مدیر با این پیش‌فرض که تمایل دارد مانع اشتباه کارمند خود شود، در واقع مانع یادگیری او از خود می‌شود. یک تجربه ناموفق بسیار مؤثرتر از بی‌تجربگی است، چون یک فضای مشترک برای تعامل و گفت و شنود می‌سازد. کسی که هیچ تجربه‌ای ندارد، در واقع در ذهنش انتزاع و ذهنیتی درباره آنچه‌که از تجربه دیگران می‌شنود ندارد؛ پس امکان جذب تجربیات بیان شده توسط فرد باتجربه‌تر را هم پیدا نخواهد کرد. در این میان، تجربه ارزش بسیار والایی دارد اما همان‌طور که می‌دانیم با بیان کردن یا توصیه کردن، امکان انتقال تجربه را نداریم، چه بسا با بیان دیدگاه خود، ذهن آماده سایرین را با پیش‌فرض‌های خود محدود کنیم و ناخودآگاه جلوی ایجاد ذهنیت و فرصت و یادگیری جدید را بگیریم.

پس تسهیل‌گری برای ورود افراد به تجربیات جدید، ارزشمند و کمک‌کننده است.

بسیاری از افراد در فضای مهارت‌آموزی کیفکو وارد می‌شوند و فارغ از نوع سازمان‌شان حرف مشترکی می‌زنند، آن‌ها می‌گویند بازخورد در بستر کاری ما، برای رییس ما یا در سازمان ما کار نمی‌کند و اجرایی نیست. این می‌تواند یک پیش‌فرض و یک خطای شناختی یا یک مانع خودساخته مغزی باشد. به این مفهوم که اجازه ندهد فرد گوینده عاملیت و مسوولیت خود را برای بیان اصولی و مؤثر آنچه که می‌بیند و بر او تأثیر می‌گذارد را بپذیرد.

وقتی این مبحث باز می‌شود، ذهن گوینده مدعی می‌شود که همه راه‌های ممکن را تجربه کرده و اکنون حس ناامیدی و یأس دارد. ناامیدی احساس واقعی گوینده است، وقتی ما تصور کنیم نقش اثرگذاری نداریم، طبیعی است که چنین احساساتی داشته باشیم اما در واقع نکته اصلی این‌است که ماندن با چنین احساسات و هیجاناتی چیزی را در دنیای بیرون ما تغییر نخواهد داد. آن‌چه که ما در پذیرش و قبول مسوولیت و عاملیت خود یاد می‌گیریم این است که می‌توانیم بازخورد ‌دهیم یا روش اقدام خود را تغییر را ‌دهیم تا برای کسب تجربیات جدید متوقف نشویم، حتی زمانی‌ هم که تصمیم می‌گیریم محیط خود را ترک کنیم نیز درحال ورود به یک  تجربه جدید هستیم.

ماندن در موقعیت هیجانات منفی، مانع تجربیات جدید و اقدامات خلاقانه در ما می‌شود و این مسأله به دلیل ترس و ابهام در ورای تصمیمی سخت، طبیعی است اما کارآمد نیست. هنر تسهیل‌گری و کوچینگ در ایجاد آگاهی و اقدام در این زمینه می‌تواند بسیار مؤثر و کاربردی باشد.

نویسنده: افشین محمد

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره ما

کلام یادگیری فردا مجموعه‌ای است که توسط تعدادی از کوچ‌های حرفه‌ای شکل گرفته است.

کیفکو این افتخار را دارد که با ترکیب موثر آموزش‌های مهارت‌محور، کوچینگ و منتورینگ، در کنار شما همراهان گرامی باشد تا یادگیری را در خود و سازمان‌تان نهادینه کنید و بتوانید آینده‌تان را آن‌گونه که می‌خواهید و دوست دارید خلق نمایید و بیافرینید.

کلام یادگیری فردا مجموعه‌ای است که توسط تعدادی از کوچ‌های حرفه‌ای شکل گرفته است.

کیفکو این افتخار را دارد که با ترکیب موثر آموزش‌های مهارت‌محور، کوچینگ و منتورینگ، در کنار شما همراهان گرامی باشد تا یادگیری را در خود و سازمان‌تان نهادینه کنید و بتوانید آینده‌تان را آن‌گونه که می‌خواهید و دوست دارید خلق نمایید و بیافرینید.

تماس با ما