زمانی که ایمیل را باز کردم – و اصلاً فرستنده را نمیشناختم – دیدم که یک وعدهی فوقالعاده به من داده شده است. اگر در یک دورهی آموزشی ثبت نام میکردم، ده سوال را یاد میگرفتم که تغییر در مراجعان من را تضمین می کرد! آنها به راستی واقعاً نمیتوانند به خودشان کمک کنند.
رویکرد انسان نسبت به تغییر ساده نیست.
در اینجا یک مثال میآورم. چند سال پیش ناظر جلسهای رهیاری (کُوچی) بودم که در مراحل پایانی آموزش خود بود. این مرد جوان یک رهیار (کُوچ) مادرزاد بود: خیلی خوب ارتباط برقرار میکرد، میدانست چطور هدف تعیین کند، سوالهای خوبی میپرسید و ماهرانه میان چالش و پشتیبانی تعادل ایجاد میکرد؛ فضایی پرانرژی و دوستانه ایجاد میکرد. مراجع او یک مدیر پردرآمد و تقریباً همسن و سال خودش بود و باید در یک مصاحبهی شغلی دشوار جلوی هیات انتخابی حاضر میشد که هیچکدام از اعضای آن، او را نمیشناختند.
این جلسهی رهیاری (کوچینگ)، هم سومین جلسهِی دوساعته از یک دورهی چهار جلسهای بود. هدف اصلی این جلسه، برگزاری موفقیتآمیز مصاحبه بود و جلسه طوری برنامهریزی شده بود که بنا به درخواست مراجع، برای جواب سوالهای تمرینی، بازخورد ارائه شود.
رهیار (کُوچ) ظرافت جوابهای مراجع به سوالهای نمونه، اشتیاق او به کار و روش مجابکنندهی او برای توصیف مهارتهایش را با رویکردی مثبت تقویت میکرد. به علاوه رهیار (کُوچ) شجاعانه، صمیمانه و با مهارت به چند نکتهی منفی دربارهی موضوعات حساس هم اشاره کرد. او گفت که مراجع کت و شلوار و پیراهنی (که او برای مصاحبه پیشنهاد داده بود) پوشیده که دیگر کهنه شدهاند، روی یقهی کتش شوره سر ریخته و اینکه باید موهایش را کوتاه کند. در این باره هم صحبت شد که وقتی مراجع فکر میکند، ابروهایش در هم گره میخورد و این طور القاء میشود که اخم کرده است. حتی این رهیار (کُوچ) توانست با شجاعت تمام بگوید که مراجع مثل خیلی از لندنیهایی که در مناطق محروم بزرگ شدهاند، کلمات را اشتباه تلفظ میکند.
البته هیچکدام از اینها اهمیتی ندارند چون همگی ظاهری هستند اما در عمل بسیار مهماند. کسی که سر و وضع آشفته و نامرتبی دارد به احتمال بالا نسبت به کار هم همین برخورد را خواهد داشت و احتمالاً خودآگاهی کمی دارد. کسی که نمیتواند کلمات را درست ادا کند، ناخودآگاه این احساس را القاء میکند که تحصیلات کافی نداشته یا باهوش نیست. برای آنکه بتوانید در یک شغل استخدام شوید، باید ظاهر معقول و مناسب داشته باشید. همهی این موارد در گفتگوی رهیارانه (کوچینگی) بررسی شدند.
مراجع بخاطر این نکات از رهیار (کُوچ) تشکر فراوان کرده و هیجان زده و خوشحال او را ترک کرد. بعد از آنکه مراجع رفت، من و رهیار (کُوچ) دربارهی آنچه اتفاق افتاده بود با هم صحبت کردیم و به خاطر مهارتش در کنترل چنین موقعیتی به او تبریک گفتم.
نتیجه چه بود؟ مراجع برای جلسهی نهایی حاضر شد. او همان کت ژنده و نخنما را پوشیده بود، هنوز شوره داشت و موهایش حتی بلندتر هم شده بود و همچنان روی صورتش اخم داشت. هنوز هم کلمات را اشتباه تلفظ میکرد. او نتوانسته بود در مصاحبه موفق شود و تلخکامانه ناامید بود.
اگر جلسهی قبل را با چشمهای خودم ندیده بودم، احتمالاً میگفتم این رهیار (کُوچ) بااستعداد در حال آموزش اشتباهاتی مرسوم مرتکب شده است؛ مثلاً خیلی ناگهانی، تُند یا مبهم به مراجع بازخورد منفی داده است؛ یا اینکه فقط روی نکات منفی تاکید کرده و به همین خاطر سبب ایجاد حس مقاومت در مراجع شده است. از دیدگاه من، هیچکدام از اینها نبود.
شاید این مراجع بنا به دلایل مختلف در مصاحبه موفق نبوده، اما به احتمال زیاد خودارائهی ضعیفش یک مانع جدی برای موفقیت اوست. وقتی به آرامی از او سوال شد که چه چیز مانع او برای تعویض کت و شلوار و کوتاه کردن موهایش شده، او در جواب گفت که “سرم خیلی شلوغ بود”.
وقتی به دیگر رهیار ها (کُوچها) آموزش میدهم یا در حال نظارت بر آنها هستم، این رهیار (کُوچ) و مراجع را به خاطر میآورم. ما نمیتوانیم مراجع را به انجام کاری مجبور کنیم. گاهی، علیرغم ماهرانهترین و قهرمانانهترین تلاشهای ما و برخلاف آنچه مراجعان میگویند، آنها آمادهی تغییر نبوده یا اصلاً قادر به تغییر نیستند؛ حتی اگر شانس برد یا باخت خیلی بالا باشد.
نویسنده: jenny rogers
ترجمه: افشین محمد
منبع
فایل پیدیاف مقاله: آیا رهیار میتواند مراجع را مجبور به تغییر کند؟